Archive for مِی 2010

Nice to meet me

مِی 30, 2010

تصمیم گرفتم به عنوان یه حرکت سمبلیک هر بار مهمونی می‌رم یه کاندوم هم بذارم توی جیبم. به این ترتیب وقتی توی راه برگشت توی قطار برای خودم لم دادم و به موسیقی‌ای که دوست دارم پناه بردم و از حضورش احساس آرامش می‌کنم به شک نمی‌افتم که شاید دلم می‌خواست٬ یا شاید اگر امکانات بود تنها نبودم الآن٬ یا شاید اون هم از من خوشش اومده بود. نه٬ این پلاستیک نفرت‌انگیزی که توی جیبمه مطمئنا یادم می‌اندازه که نه حوصله‌شو داشتم٬ نه انگیزه‌ی برهم‌کنش اجتماعی رو داشتم٬ نه احساس راحتی می‌کردم٬ و نه اون از من خوشش اومد نه من از اون.

اسلام

مِی 26, 2010

عبید زاکانی را گفتند اسلام را چگونه دیدی؟ گفت دین عجیبی است. چون در آن وارد شوی سر آلتت را ببرند و چون خارج شوی سر خودت را.

روز معلم

مِی 23, 2010

روزی که شر استبداد از سرمان کوتاه شده باشد روزی است که ۱۹ اردیبهشت را روز معلم اعلام کرده باشیم. روزی که سال‌روز کشتن فرزاد کمانگر٬ صمد بهرنگی زمان ماست.

صدای فرزاد: شعر٬ شلاق٬ شکنجه…

I drive the hearse

مِی 20, 2010

اینم یه آهنگ دیگه‌س با فضای یکتای پورکوپاین تری… باید استیون ویلسون باشی که با چهار تا آکورد آهنگی بسازی که تمام احساسات نوستالژیک و غم و رقت درون رو یه جا جمع کرده باشه…

When this boredom wears me out
Then the sky begins to cloud
Sleeping with my ball and chain
When she cries I take the blame

And pride is just another way
Of trying to live with my mistakes
Denial is a better way
Of getting through another day
And silence is another way
Of saying what I wanna say
And lying is another way
Of hoping it will go away
And you we’re always my mistake…

When I’m down I drive the hearse

ماهیت سرمایه‌داری (۳)

مِی 13, 2010

«… از دیدگاه لوکاچ٬ به نظر مارکس طبقه‌ی حاکمه در هر عصری از راه زور و سلطه و ایدئولوژی کاذب محصولات اجتماعی خود را به عنوان پدیده‌های طبیعی «جا می‌زند»‌٬ لکن خود تصور می‌کند که این پدیده‌ها در حقیقت طبیعی و ازلی است. طبقه‌ی سرمایه‌دار از طریق علم اقتصاد جهان اجتماعی و و روابط تولیدیِ مصنوع و مخلوقِ خود را به عنوان وضعیت عینی و طبیعی و همیشگی قلمداد می‌کند. اما پرولتاریا به عنوان طبقه‌ی تحت سلطه در می‌یابد که سرمایه‌داری طبیعی نیست و علم اقتصاد بورژوایی نیز تنها مبین وضعی گذرا و تاریخی است. از این طریق پرولتاریا درمی‌یابد که کل جهان اجتماعی مخلوق انسان است و خود می‌تواند آن‌چه را که می‌خواهد بیافریند…»

«…طبقه‌ی حاکمه نمی‌خواهد که طبقات تحت سلطه کلیت و دیالکتیک درونی آن را دریابند٬ زیرا چنین دریافتی به تکوین دیدگاهی انقلابی می‌انجامد. در چنین دریافتی است که ناپایداری و سیلان نظم اجتماعی آشکار می‌گردد. طبقه‌ی حاکمه همواره به طبقات تحت سلطه القا می‌کند که دست کم بخشی‌هایی از نظام اجتماعی ساخته‌ی طبقه‌ی حاکم نیست بلکه امری طبیعی و تابع قوانین طبیعی است و چنین قوانینی عام و ماورا تاریخی است. اجزا مختلف جامعه مثل ساخت حکومت یا نظام اقتصادی و یا سیستم خانواده و فرهنگ به عنوان مجموعه‌ای از اعمال و روابط انسانی یعنی آن‌چه در واقع هست ظاهر نمی‌شود بلکه ساخت‌هایی قدیمی٬ شیئ‌گونه٬ جا افتاده و مستمر قلمداد می‌گردد…»

حسین بشیریه٬ تاریخ اندیشه‌های سیاسی قرن بیستم٬ اندیشه‌های مارکسیستی٬ نشر نی٬ صص ۱۴۵ و ۱۴۶.

دیفال

مِی 6, 2010

خوب دلم پاکه ها… دیشب بعد از مدت‌ها چند تا از آهنگ‌های دیوار رو گوش دادم بعد امروز صبح بلند شدم دیدم برام تبلیغ اومده که راجر واترز چند ماه دیگه دیوار رو در شهر ما زنده اجرا می‌کنه. 🙂 همین جوری میشه که آدم پیامبر میشه خدایی.

* نوشتن در مورد اینکه چه حالی بهم دست قراره بده وقتی که به طور زنده این آلبوم رو بشنوم رو به بعد از کنسرت موکول می‌کنم… احتمالا باید با خودم آب قند ببرم…