Archive for آگوست 2012

آگوست 30, 2012

چند روزی‌ست که فعل «در ماندن» را صرف می‌کنم
بند از بندش می‌گشایم
گوشه به گوشه‌اش بند می‌زنم

صدای غیژ غیژ «در»
آن چفت نخراشیده
که همچون تالاری از آینه در گوشم خرد شد

«ما»٬ مای نماندنی
«ما»٬ من و نماندن
در «ماندن»٬ پشت در بسته٬
دری بین ما٬‌ دری ماندگار
مانده‌ام در این گوشه‌ی بی در
در مانده‌ام به درد٬
به درد بی «درمان» درمانده‌ام

چند روزی‌ست که فعل در ماندن را صرف می‌کنم…

آگوست 7, 2012

یه بار دیگه فهمیدم که موسیقی‌ای که من دوست دارم و بهش گوش می‌کنم٬ مستقل از ژانر٬ موسیقی سیاه و عزاست. موسیقی درد و خستگیه. حالا یا وحشیه یا آروم٬ ولی هر چی هست توش قدم‌های سنگین مرگ و مصیبت هست. مثل زندگی خودم. هر بار به موسیقی‌های مورد علاقه‌ی مردم نگاه می‌کنم٬‌ حتی آدم‌هایی که غم رو می‌فهمن٬ تازه می‌فهمم که چه قدر وضع خرابه. که چه قدر هنوز فاصله هست بین غم و سیاهی مطلق که من توش سیر می‌کنم.