Archive for مارس 2011

فیس‌بوق

مارس 26, 2011

این دنیای مجازی گاهی چهره‌ی ترسناکش را به آدم نشان می‌دهد. جدیدترین و البته بارزترینش هم فیس‌بوک است. جایی که آدم به زندگی شخصی و اجتماعی صدها نفر آدم نگاه می‌کند و مال خودش را هم به نمایش می‌گذارد. به آدم‌ها توجه می‌کند و مورد توجه قرار می‌گیرد. زمان‌های پررونقی را تجربه می‌کند٬ زمان‌هایی که از جواب دادن به این و آن و «لایک» زدن فلان نوشته و فلان عکس عقب می‌ماند. و این توهم فقط زمانی فرو می‌ریزد که به هر دلیلی این اقبال کم شود. آن زمانی که فلان دوست آدم سرش شلوغ باشد و دیگری از این کار بیهوده حوصله‌اش سر رفته باشد و آن تب اولیه‌ و جذابیت آن چیزهایی که آدم روی صفحه‌اش می‌‌گذارد از بین رفته باشد. آن وقت است که فیس‌بوک تبدیل می‌شود به یک قبرستان ترسناک. به جایی بدل می‌شود که می‌نشینی ساعت‌ها پشت کامپیوتر و هر چند دقیقه نگاهش می‌کنی شاید خبر جدیدی شده باشد٬ و چشمت در انتظار آن رنگ قرمز «نوتیفیکیشن» به بالای صفحه خیره می‌ماند. جایی که این بی‌خبری تنهایی آرام و مفید آدم را به تجربه‌ای ترسناک و غمگین بدل می‌کند.

مارس 19, 2011

دو هفته همه جوره دهن خودتو سرویس کرده باشی٬ ایمیل زده باشی به این و اون و جواب نگرفته باشی٬ رو انداخته باشی٬ همه‌ی بی‌برنامگی‌ها رو گردن خودت گرفته باشی٬ به بزرگ و کوچیک گفته باشی شرمنده‌ام٬ همه‌ش استرس کشیده باشی٬ برنامه‌ها رو هی بالا پایین کرده باشی که نه سیخ بسوزه نه کباب٬ کلی دلت خوش باشه که آدم‌هایی رو که جالبن قراره یه جا جمع کنی٬ امیدور باشی که این بار میشه با یه جمع کوچیک‌تر آخر شب بعد از اینکه خیلی‌ها رفتن بشینی ساز بزنی٬ چیزایی که خودت دوست داری رو بزنی نه چیزایی که ملت با مسخره بازی ازت می‌خوان٬ با ذوق و شوق بشینی غذای خوشمزه‌ای که برای خودت هم درست نمی‌کنی با وسواس بپزی٬ بعد یه عروسی و یه مهمونی رو پشت سر هم بری و تنها چیزی که آخرش برات مونده باشه حس‌های تلخ دوری و نگاه‌هایی باشه که سرزنش و نارضایتی رو توش می‌خونی٬ باز هم شرمندگی باشه از اینکه بدون خدافظی رفتی٬ از صاحب‌خونه خجالت بکشی که آخر شب بیدارش کردی٬ تلفن‌هایی باشه که به دوستات می‌زنی بعدش و هی می‌ترسی علت اینکه جوابت نمی‌دن اینه که ازت شاکی هستن٬ خستگی و درد بی‌انتهایی باشه که همه‌ جای بدنت رخنه کرده… و یک بار دیگه به خودت می‌گی ای تنهایی عزیزم… ای اتاق در بسته‌ی خودم و ای روزگار سوت و کورم… چه قدر بدون شما تنها و غمگینم…

مارس 3, 2011

هیچ وقت توی زندگیم به این وضوح علت وجودی موسیقی پاپ ایرانی رو درک نکرده بودم. هیچ وقت این جوری حسش نکرده بودم.