بخشی از جنبش سبز ایران اصرار دارد که رهبری آیتالله خمینی را یک رهبری مردمی بداند و دولت احمدینژاد را انحرافی از آرمانهای انقلاب و امام بداند. باید منظورمان را از آرمانهای انقلاب روشن کنیم. اگر منظور آرمانهایی است که مردم موقع انقلاب داشتند٬ یعنی آزادی و استقلال و جمهوری٬ حرفشان درست است. اما اگر منظورشان انحراف از آرمان امام که همان جمهوری اسلامی بود باشد جای سوال دارد. آیا واقعا کشتارها و سرکوبها و زندانهای کنونی به دههی شصت و اول انقلاب بیشباهت است؟ یک نگاه کوچک به تاریخ نشان میدهد که دولت احمدینژاد به آرمانهای امام و حکومت مد نظر او انطباق بسیار بیشتری دارد تا دولتهای دیگر.
آرمانهای جنبش سبز را با آرمانهای امام یکی دانستن و آن را بازگشت به اصالت جمهوری اسلامی دانستن تحریف واقعیت و تاریخ است. اما به نظرم در این برهه از زمان اشکالی ندارد. فکر میکنم خوب است جنبش سبز دست کسانی را که میخواهند آرمان امام را (به عنوان یک واقعیت تاریخی) به نفع جنبش امروز نفی و تحریف کنند بفشارد و آنها را با آغوش باز بپذیرد. هر چند این آدمها به طور بالقوه ممکن است روزی بخواهند تمثال امام را به عنوان یک چیز خدشه ناپذیر و غیر قابل انتقاد دوباره به خورد مردم بدهند٬ اما تا روزی که چنین رویهای را پیش نگرفته باشند٬ حضورشان مفید است. در واقع این انکار تاریخ اگر آگاهانه باشد به نوعی نفی و انکار آن شخصیت و آن تفکر است٬ که همسویی معنیداری با جنبش سبز دارد. ما انکار میکنیم و دست رد به سینهی دیکتاتوری دینی میزنیم٬ اگر کسی به زبان دیگر انکار میکند٬ دستش را میفشاریم.