بخشی از جنبش سبز ایران اصرار دارد که رهبری آیتالله خمینی را یک رهبری مردمی بداند و دولت احمدینژاد را انحرافی از آرمانهای انقلاب و امام بداند. باید منظورمان را از آرمانهای انقلاب روشن کنیم. اگر منظور آرمانهایی است که مردم موقع انقلاب داشتند٬ یعنی آزادی و استقلال و جمهوری٬ حرفشان درست است. اما اگر منظورشان انحراف از آرمان امام که همان جمهوری اسلامی بود باشد جای سوال دارد. آیا واقعا کشتارها و سرکوبها و زندانهای کنونی به دههی شصت و اول انقلاب بیشباهت است؟ یک نگاه کوچک به تاریخ نشان میدهد که دولت احمدینژاد به آرمانهای امام و حکومت مد نظر او انطباق بسیار بیشتری دارد تا دولتهای دیگر.
آرمانهای جنبش سبز را با آرمانهای امام یکی دانستن و آن را بازگشت به اصالت جمهوری اسلامی دانستن تحریف واقعیت و تاریخ است. اما به نظرم در این برهه از زمان اشکالی ندارد. فکر میکنم خوب است جنبش سبز دست کسانی را که میخواهند آرمان امام را (به عنوان یک واقعیت تاریخی) به نفع جنبش امروز نفی و تحریف کنند بفشارد و آنها را با آغوش باز بپذیرد. هر چند این آدمها به طور بالقوه ممکن است روزی بخواهند تمثال امام را به عنوان یک چیز خدشه ناپذیر و غیر قابل انتقاد دوباره به خورد مردم بدهند٬ اما تا روزی که چنین رویهای را پیش نگرفته باشند٬ حضورشان مفید است. در واقع این انکار تاریخ اگر آگاهانه باشد به نوعی نفی و انکار آن شخصیت و آن تفکر است٬ که همسویی معنیداری با جنبش سبز دارد. ما انکار میکنیم و دست رد به سینهی دیکتاتوری دینی میزنیم٬ اگر کسی به زبان دیگر انکار میکند٬ دستش را میفشاریم.
برچسبها: جنبش سبز سکولار, سرکوب و کشتار
نوامبر 10, 2009 در 1:50 ب.ظ. |
این نکته ای که تو گفتی مدتهاست که برای من سوالی شده است. وقتی به شعارهای جنبش نگاع می کنم می بینم که جنبش خیلی دارد شعار های 57 سر می دهد و خیلی به خ م ی ن ی خونین ارجاع می دهد از خودم می پرسم بر فرض که این جنبش هم پیروز شود در چنین جامعه ای جای آدمهای سکولار کجا خوهد بود. نمی دانم چقدر می شود که به استرتژی های کوتاه مدت هم امید وار بود یعنی واقعا هراس دارم وقتی می بینم که پرچم جنبش الله اکبر است
نوامبر 10, 2009 در 5:06 ب.ظ. |
خیلی تصمیم گیری در این مورد مهمه. ما میتونیم با کسانی که الله اکبر میگن در موارد کنونی ائتلاف کنیم ولی باید همیشه مرزهایمان و نظارتمان را هم اعلام کنیم. باید استقلال نظر داشته باشیم و از طرف دیگر حضور آنها را هم بپذیریم. اگر جنبش تحت هر شرایط و رویهای غیر از این پیروز شود و قدرت را به دست بگیرد٬ باز هم با دیکتاتوری مواجه خواهیم شد. شاید جوهر این جنبش را بشود در همین مساله خلاصه کرد.
نوامبر 10, 2009 در 5:22 ب.ظ. |
به نظر من 2 تا داستان موازی هم این میان وجود دارند.
یک این که خامنهای همیشه از نداشتن هویت کاریزما مانند آنچه خمینی داشت رنج برده و این قضیه را به شدت مانع قدرت گرفتن خودش میدانسته و دنبال این بوده که خودش را ادامهی امام و معادل امام جا بیندازه. این داستان امام امام کردن یک جورهایی پر رنگ کردن این نکته برای خامنهای است که رقیبش نمیزاره راحت به این رویاش برسه
دوم این که خمینی با تمام حرفهایی که در موردش زده میشه، هنوز شخصیت بسیار محبوب و دوست داشتنیای است. مخصوصا در طبقات میانی و روبه بالای قدرت (سیاسی، مذهبی، و اجتماعی). و روی این حساب نقد بیموقع خمینی، یک جورهایی کمک به جناح خامنهای است.
اما گفتی تحریف تاریخ، تاریخ میگوید: خمینی از یک روحانی سنتی در سالهای 42 توانست در حد یک رهبر مذهبی کاریزما با اندیشههای مدرن در سال 57 رشد کند. و یکی 2-3 سال بعد هم به سرعت اسیر دست قدرت شد و به سرعت افت کرد. در کنار این اسارت، مسالهی کهولت خمینی هم باعث شد که اولا اقتدارش را در لایههای بسیار بالای قدرت از دست بدهد و دوم اینکه با احساس خطر مرگ مجبور شد که کشور را به جایی برساند که اگر مرگ نزدیکش نبود از آنها اجتناب میکرد مانند اعدامهای سال 67 و یا جام زهر.
به نظر من برای هر جنبشی در ایران خمینی اواخر دوران شاه تا چند سال اول جمهوری اسلامی میتواند الگوی خوبی باشد، این تحریف تاریخ نیست.
نوامبر 11, 2009 در 4:54 ب.ظ. |
امیدوارم آگاهی جمعی با الگو قرار دادن خمینی چند سال اول جمهوری اسلامی موافق نباشد. او ظرف شش ماه تمام وعدههایی را که به مردم در پاریس و بلافاصله پس از ورود به ایران داده بود زیرش زد. گفته بود تفتیش عقاید نمیکنیم. گفته بود اعدام نمیکنیم. گفته بود میزان رای مردم است. گفته بود جمهوری اسلامی یعنی نظارت روحانیت. گفته بود حجاب اجباری نخواهد بود. گفته بود همهی گروهها در قدرت سهم دارند. گفته بود حتی مارکسیستها هم باید آزادی داشته باشند. اما چه کسی دستور همهی آن اعدامهای سال شصت را میداد؟ بنیصدر را که منتخب مردم بود چه کسی برکنار کرد؟ بازرگان چه شد؟ لطفا نگو که اطرافیانش بد بودند. نگو که پیر بود چون همهی اینها سالها قبل از مرگش است.