Posts Tagged ‘صداقت ایرانیان’

آقا به جون مادرمون…

آوریل 26, 2010

دارم برای یک سمینار سه روزه درخواست می‌فرستم٬ به همین دلیل بود که از دیروز رزومه‌ی خاک گرفته‌ام را از لا به لای ایمیل‌هایم پیدا کردم و دارم به روزش می‌کنم. با دیدن رزومه‌ی قدیمی٬ تمام ماجراهای روزهای اپلای جلوی چشمم زنده شد. تمام اعصاب خردی‌ها٬ تمام اشتباهات٬ تمام تلاش‌های بی‌وقفه و بعضا تحسین بر انگیز. اما در این میان یک چیز خیلی توجهم را جلب کرد. یاد وسواس شدیدی افتادم که برای نوشتن بعضی چیزها داشتیم و در پر کردن بعضی از فرم‌ها. به طور مشخص یادم آمد که چه قدر اختلاف نظر در مورد چگونگی تبدیل معدلمان از مقیاس ۲۰ به مقیاس ۴ داشتیم و چه قدر در این مورد اضطراب داشتیم. الآن که به قضیه نگاه کنیم می‌توانیم با قیاس به برخورد امروزمان که مثلا من ظرف سی ثانیه معدلم را حساب کردم و خیلی هم مته به خشخاش نگذاشتم نتیجه بگیریم که آن زمان خیلی خوره بودیم و می‌خواستیم تا بشود خودمان را بهتر جلوه بدهیم. البته شکی ندارم که یک عده‌ای این طور بودند اما فکر می‌کنم آن وسواس وحشتناک از یک جای دیگر ناشی می‌شد.

در این فرآیند درخواست تحصیل در دانشگاه‌ها٬ به حرفی که فرد درخواست کننده می‌زند اعتماد می‌کنند٬ یعنی فرض بر این است که طرف راست می‌گوید. اما از طرف دیگر اگر مشخص شود که کسی دروغ گفته٬ شدیدترین برخورد را با طرف می‌کنند. مثلا اگر پذیرش گرفته و یک مورد نه چندان بزرگی را دروغ گفته باشد٬ تمام پذیرش طرف را لغو می‌کنند. وقتی به یاد خودم می‌آورم می‌بینم که بزرگترین ترس ما این نبود که خوب جلوه نکنیم و یا ردمان کنند٬ اما شدیدا وسواس داشتیم که فکر نکنند دروغ می‌گوییم. در مورد چیزهایی مثل معدل که نحوه‌ی محاسبه‌اش محل مناقشه بود٬ بیش از هر چیز نگران بودیم که یک جوری محاسبه کنیم٬ بعدا دانشگاه مقصد خودش یک جور دیگر محاسبه کند و چون نتیجه متفاوت در آمده ما را به دروغ‌گویی متهم کند و بیچاره شویم. به شدت روی همه چیز وسواس نشان می‌دادیم فقط که فکر نکنند ما می‌خواهیم کلک بزنیم یا دروغ بگوییم. وقتی علت این همه ترس را جستجو می‌کنم خیلی دلم می‌گیرد و به حال خودمان می‌سوزد.

اولش این است که در ایران قدرت اساسا در دست کسانی است که تجسم دروغ و ریا هستند٬ و تصویر جهانی یک ایرانی را این‌ها رقم می‌زنند. به همین دلیل ما با تلخ‌کامی هر چه تمام‌تر می‌دانستیم یا دست کم فکر می‌کردیم که ما به نظر دانشگاه دروغ‌گو هستیم مگر خلافش ثابت شود. اما نکته‌ی دردناک‌تر قضیه این است که همین طبقه‌ی حاکمه‌ی سرتا پا دروغ خودش تمام مدت مردم عادی را یا به دروغ‌گویی متهم می‌کند و یا در شرایطی می‌گذارد که چاره‌ای جز دروغ گفتن (چه مصلحتی و چه شاخ‌دار) نماند. در ایران آدم یا کاسه‌لیس حاکمیت است که در این صورت امنیت دارد٬ و یا اگر نیست با طور پیش فرض مجرم است حتی اگر خلافش را ثابت کند. ما همیشه در یک گارد تدافعی هستیم و آمادگی‌اش را داریم که کسی بیاید یقه‌مان را بگیرد و بگوید چرا اینجا نشسته‌ای؟ چرا قیافه‌ات این طوری است؟ توی مدرسه وقتی غیبت می‌کردی٬ اگر می‌گفتی مریض بودم فرض این بود که دروغ می‌گفتی و حتی وقتی ثابت می‌کردی راست بوده عده‌ای احتمالا توی دلشان می‌گفته‌اند که این طرف به قدری خوب صحنه‌سازی کرده که ما دیگر نمی‌توانیم یقه‌اش را بگیریم. و جالبی قضیه هم این بود که این شک واقعیت هم می‌توانست داشته باشد٬ چون سیستم جایی برای این نمی‌گذاشت که آدم راستش را بگوید که من از این کلاس مزخرف انقلاب اسلامی و استاد عوضی‌اش بدم می‌آید و اگر مجبور نبودم این درس را بر نمی‌داشتم. این گونه بود که سیستم دروغ را اجتناب‌ناپذیر می‌کرد و از طرف دیگر همیشه این حق را برای خودش باقی می‌گذاشت که هر وقت دلش خواست یقه‌ی تو را بگیرد و به تو اتهام بزند.*

من معتقدم که متوسط مردم ایران اگر یک ذره بیخ گلویش را رها کنند به هیچ وجه تمایلی به این همه دروغ ندارد. ما هم به عنوان آدم‌های متوسط یا بالاتر٬ می‌خواستیم صادقانه برای تحصیل اقدام کنیم و تجربه‌ی شخصی من نشان می‌دهد که اکثریتمان با عزت نفس شکست‌هایمان را می‌پذیرفتیم و قصد گول زدن دانشگاه را نداشتیم. اما این همه ترس و اضطرابمان محصول عمل و دروغ کسانی بود که نه تنها چهره‌ی خود ما را مخدوش کرده‌اند٬ بلکه خودشان در داخل مدعی رعایت نظم و صداقت هستند و از آن به عنوان وسیله‌ی سرکوب استفاده می‌کنند. و آن ترس و وسواس ما چیزی نبود جز یک واکنش از سر درماندگی به این همه دروغ و فشار. یکی از چیزهایی هم که ملت دارد از ته گلو در این جنبش سبز فریاد می‌زند خستگی و درماندگی از خروار خروار دروغی است که طبقه‌ی حاکم به خوردش می‌دهد.

* هنوز هم آثار این ناامنی در وجودم هست. هنوز هم اگر یک جای عمومی نشسته باشم و یک مسئول یا نگهبان در حال رد شدن باشد انتظار دارم که گیر بدهد که اینجا چه غلطی می‌کنی؟! … اصلا مگر نه این است که توی ایران همین جوری به آدم اتهام می‌زنند؟…