شنیده بودم که نوری بیلگه جیران را میشود کیارستمی ترکیه به شمار آورد٬ اما امروز که «سه میمون»ش را دیدم احساس کردم که چنین قیاسی بیانصافی در حق نوری بیلگه است. طبق گفتهی آگاهان٬ این فیلم کم و بیش با فیلمهای قبلیاش متفاوت است و شاید بعد از دیدن فیلمهای دیگرش قدری نظرم عوض شود٬ ولی «سه میمون» بی شک یکی از بهترین فیلمهایی است که دیدهام و دیدنش را به همه توصیه میکنم.
فیلم داستانی نسبتا سر راست دارد٬ که به روشی غیر سر راست گفته میشود و به روشی غیر سر راست هم شخصیتها را میپردازد. ماجرای یک بار خیانت یک زن به شوهرش است که اما در کلافی پیچیده از سرخوردگیهای یک زن خاورمیانهای و فرهنگ مردسالار و همچنین احساس مسئولیت این مادر در قبال فرزندش گره میخورد. پدر خانه بدون اینکه در واقع خیلی حق انتخابی داشته باشد به خاطر موفقیت سیاسی رییسش به زندان میرود و مادر از آن طرف برای جلوگیری از سرخوردگی هر چه بیشتر پسرش که در کنکور مردود شده و اینک هم با غیبت پدر رو به روست٬ حاضر میشود تن به معشوق دهد تا او در عوض برای پسرش یک خودرو به عنوان وسیلهی معاش بخرد. اما این هدف اولیه بعد از اولین معاشقه به یادآوری خواستههای مدفون شدهی زن میانجامد که رابطهی او با شوهرش همواره از او دریغ داشته.
فضای داستان از ابتدا تا انتها مبهم و تامل برانگیز است. شخصیتهای فیلم تمام مدت زیر ذرهبین بیننده قرار دارند بی آنکه بشود واقعا کسی را مقصر دانست. ضربآهنگ نسبتا کند فیلم تمام حواس بیننده را میگیرد٬ چون تقریبا تمام صحنهها حاوی یک اتفاق و مقداری اطلاعات هستند. از طرف دیگر نوری بیلگه به عنوان یک عکاس حرفهای در اکثر صحنهها چشم بیننده را به صفحهی نمایش میدوزد. نه فقط به خاطر اینکه استانبول خیلی زیباست٬ بلکه به خاطر توانایی چشمگیر نوری بیلگه در پردازش رنگها و کادرها٬ صحنههای فیلم خود به تنهایی دنیایی دارند.
فیلم به مذهب و سیاست به طور همزمان و به عنوان موجودیتهایی مشابه پوزخند میزند. وقتی پسر متوجه خیانت مادرش میشود و او را گیر میاندازد٬ به طور لحظهای نقش پدر را میگیرد و چند سیلی متوالی به مادرش میزند. در همین هنگام است که صدای اذان در پسزمینه شنیده میشود که به نظرم یکی از جالبترین سمبلهای فیلم است. و یک بار دیگر که مادر برای دیدار معشوق میرود٬ باز صدای اذان شنیده میشود. فیلم پر است از چنین کنایهها و نمادهایی.
صحنهی پایانی فیلم بینظیر است. لانگ شات مرد که تنها و کاملا گیج و مغشوش بر پشت بام ایستاده و آسمان و دریا چشم را خیره میکنند. صدای باران تا تیتراژ باقی میماند و کم کم کمرنگ میشود. معرکه است. بسیار توصیه میشود. همهی داستان و اتفاقات مهم را لو ندادهام. ببینید.