نزدیکان من میدانند که در کل سر دوستی با بیزینس ندارم٬ اما یکی از موفقترین بیزینسهایی که حتی من را هم به تحسین واداشته فروشگاه اینترنتی «آمازون» است. به هر کجایش آدم نگاه میکند رد پای یک آدم خوشفکر و بعضا با انصاف را میبیند. میخواهم این مثال را مصادره به مطلوب کنم و بگویم که به نظرم نمیشود پشت بیزینس به این موفقی و منصفانه فقط ایدهی «بیشینه کردن سود شخصی» موجود باشد. احساسم این است که آدمهایی که این بیزینس را میچرخانند نهایتا به یک رضایت جمعی و رضایت مشتری هم نظر دارند. شک ندارم که سود خود شرکت نقش خیلی مهمی دارد٬ اما هر چه آدم خوشفکر توی زندگیام دیدهام از این جنس بوده است که نهایتا اگر برای مثال مقالهاش را در نیچر چاپ میکند و به مقام عالی میرسد٬ اما آخرش به زیبایی مسالهای که حل کرده نگاه میکند و از دیدن دانشجوی دکترایش که از شوق سه ساعت است بالا و پایین میپرد نابترین لذت را میبرد. نمیتوانم باور کنم که سکاندار آمازون گاهی نمینشیند به خواندن فیدبکهای مردم و صرفا لذت بردن از رضایت آنها. نمیتوانم باور کنم که این آدم از دیدن اینکه مثلا یک بچه به خاطر دوربینی که با قیمت خوب خریده شب و روز عکس میگیرد و ذوق میکند لذت ناب نمیبرد.
برچسبها: اقتصاد آزاد
سپتامبر 1, 2010 در 10:19 ق.ظ. |
movafegham.
سپتامبر 10, 2010 در 3:58 ق.ظ. |
اونها جوهر دانیش هستند نه جوهر الوان