شاید هیچی نیست جز اینکه ساعت خوابم به هم ریخته٬ که عادت کردم شبها خیلی دیر بخوابم. اما نمیتونم به عنوان نشونه نبینمش. نمیتونم اون همه فکر و تصویر رو که از سر تا ته خرابشدهی ذهنم رو رژه میرن ندیده بگیرم. غلت میزنم از این دست به اون دست. کمی چشمم سنگین میشه٬ بعد بیدار میشم. به زبون میپرسم که «آخه چی کار کنم؟» چند هزار بار توی این مدت این سوالو از خودم پرسیدم؟ و ای کاش لااقل سوالم مشخص بود. دست کم کاشکی میدونستم که «چی» رو میخوام چی کار کنم. دوباره غلت میزنم و همین طور که سرم از این طرف به اون طرف میچرخه٬ تمام تصاویر و صداها هم میچرخن. تاق باز خوابیدن سخته. نمیشه. بار دنیا روی وجود آدم سنگینی میکنه. فقط باید بچرخم٬ روی پهلو یا شکم٬ بالشی یا پتویی چیزی رو بغل کنم و مچاله شم توش. مچاله شم و قایم شم٬ که نه دنیا رو ببینم و نه دنیا ببیندم. مچاله میشم برای یه لحظه اون گوشهی خودم و بعدش درد. این درد لعنتی٬ اون پایین سمت راست٬ بالای لگن. درد موندگار و رفیق. از خیلی چیزا که داشتم یا شاید روزی داشته باشم احتمالا چیزی نمونه زمانی٬ ولی این درد یه بار یه زمانی وارد زندگی من شده و قراره بمونه. رفیقه و همراه. دوباره بر میگردم٬ تاق باز٬ و دوباره دنیا با تصاویر خاکستری خراب میشه روی سرم. آخه چی کار کنم؟… چی کار کنم؟…
مِی 24, 2012 در 12:51 ق.ظ. |
به نظر میرسه بر ۴شاخدارت امنیت حاصل نشده
ژوئیه 26, 2012 در 4:59 ب.ظ. |
یه قسمت از نوشتت، حس و حال خودم بود، واسه همین برداشتمش…
یعنی درست حس و حال خودم
یعنی این:
«تاق باز خوابیدن سخته. نمیشه. بار دنیا روی وجود آدم سنگینی میکنه. فقط باید بچرخم٬ روی پهلو یا شکم٬ بالشی یا پتویی چیزی رو بغل کنم و مچاله شم توش. مچاله شم و قایم شم٬ که نه دنیا رو ببینم و نه دنیا ببیندم.»
پیام جان، جداً نمیدونم چی بگم، چون خودم هم در جواب این سوال «آخه چی کار کنم؟» هیچی ندارم که بگم… یعنی گاهی آدم گیر میکنه، انگار توی وجود خودش یه حالتی هست، خالیه. یعنی انگار دلزدگی، یا چه میدونم مث اینکه میخوای از پوسته ی لزج ولاستیکی که دورتو گرفته بزنی بیرون اما کار خیلی سختیه سوراخ کردن لاستیک وقتی هیچ وسیله ای جز دستات نداری!
قسمت بد قضیه اینه که از تلاش کردن خسته میشی! و دلت میخواد فریاد بزنی یا نا امید بشی، اما بازم میگی نه، حتما راهی هست….
نمیدونم گاهی این کشمکش مدت زیادی همراهم هست، میخوام از چیزی فرار کنم و نمیتونم چون اون چیز کاملا، منو در برگرفته و دست و پام بستس