با خودت گاهی خدا خدا میکنی که بعضی سوالها را ازت نپرسند. سوالهایی که خودت هیچ وقت به جوابشان فکر نکردی. هیچ وقت نخواستی که به جوابشان فکر کنی. سوالهایی که میخواهی برای همیشه بی جواب بگذاری چون هر جوابی بدهی غلط است. و سوال را ازت میپرسند… جواب میدهی. غلط. دوباره میپرسند. یک جواب غلط دیگر. و باز هم… و باز هم… و هی دلت میخواهد بروی و بگویی که «نه اینکه این جوری گفتم یعنی این و از اون جنبه که نگاه کنی یعنی اون…» و باز هم میپرسند و تو غلط جواب میدهی. و غلط میشوی. و در غلطی خودت و دنیا و آدمها هی فرو میروی و هی فرسودهتر میشوی.
بیان دیدگاه