توی این شهر همین طور که قدم بزنید آدمهایی را میبینید که یک لیوان یک بار مصرف به دستشان گرفتهاند که لابد تویش قهوه یا چیزی شبیه آن است. توی سطل آشعالها را هم که نگاه کنید مقدار زیادی فقط لیوان و ظرف غذای یک بار مصرف پیدا میشود. صبحها حدود ساعت ۹ هم که معمولا زمان جمعآوری آشغال است پلاستیکهای بزرگ آشغال گله به گله روی زمین ریخته که نصف پیادهرو را اشغال میکنند و پر از کاغذ و پلاستیک و ظرف یک بار مصرف هستند. دیدن این صحنهها گاهی برای تمام روز تعادل روانیام را به هم میریزد.
با خیلیها اگر صحبت کنیم خواهند گفت که در دنیایی که مردم صدها و صدها روزانه از گرسنگی و بیماریهای ساده و بمب و اعدام میمیرند ظرف یک بار مصرف اصلا به چشم نمیآید. شاید. نمیدانم. باید دید چه قدر از آن مردنها به خاطر همین است که عدهای بتوانند روزی چند ده یا حتی چند صد گرم مادهی غیر قابل بازیافت را به خاطر چند دقیقه مصرف به آشغال تبدیل کنند٬ و باید دید همین کار چه طور ممکن است زندگی را از نسلهای بعدی انسان سلب کند٬ اما از این هم که بگذریم یک چیز در این مورد خیلی آزار دهنده است. اگر از طرفی آن کسانی که مسئول مستقیم بمب ریختن بر سر انسانها و مرگ عدهای به خاطر سود بیشتر شرکتهایشان میشوند یک عده آدم دست راستی و معتقد به انسان به عنوان گرگ هستند٬ از طرف دیگر تعداد زیادی از کسانی که در فرآیند مصرف و آشغالسازی نقش فعال دارند آدمهای بسیار نازنین و دوستداشتنی و اخلاقی و خوبی هستند. همین آدمهای خوبی هستند که اگر کمک ازشان بخواهی دریغ نمیکنند و خیر آدم را میخواهند اما در عین حال تلاشی نه برای کم کردن مصرف٬ بلکه حتی برای بازیافت هم نمیکنند.
از دلایل تاریخی و اقتصادی مساله که بگذریم٬ علت امر طبیعتا در یک سطحی فرهنگی است. از لحاظ تاریخی بخشی از شکوفایی اقتصادی آمریکا به واسطهی تقاضای بخشهای دیگر دنیا برای مصرف صورت گرفت و به همین دلیل «مصرف» به نوعی برای این جامعه به معنی شکوفایی و خوشبختی است. اما این فرهنگ از همان زمان شکل گرفتن در جهت مکیدن دنیا هم پیش رفته است. به طور موضعی و کوتاه مدت بعضی از این معضلات راه حلهای سادهای دارد که اما طبیعتا به علت فضای وحشتناک ایدئولوژیزدهی آمریکا قابل اجرا نیستند. با یک مثال به توضیح جملهی اخیر میپردازم.
بعضی از آدمها در این مملکت روزی سه بار قهوه میخورند. هر بارش هم یک لیوان مثلا ده گرمی به اضافهی یک درپوش پلاستیکی آن هم ده گرمی مصرف میکنند که معمولا قابل بازیافت نیستند و اگر هم باشند در عمل بازیافت نمیشوند. اگر صد میلیون نفر (یک سوم جمعیت) در روز فقط یک قهوه بخورند٬ روزی هزار تن مادهی غیر قابل بازیافت تولید میشود. چنین عددی میتواند یاد آور چیزی باشد که در طول چند دهه به فاجعه تبدیل میشود. راه حلش به نظر من خیلی ساده است. هر کس قهوه میخواهد باید یک قهوهدان با خود حمل کند و قهوه فروشی حق ندارد لیوان یک بار مصرف به کسی بدهد. اگر کسی قهوهدان ندارد باید توی کافه بنشیند و در ظروف چینی یا شیشهای بادوام کافه قهوه بخورد و بعد برود. میشود قدری این راه حل را ضعیفتر کرد و مثلا انتخاب قهوه با لیوان یا بیلیوان به مردم داد و قیمتها را متفاوت کرد. همچنین میشود به قیمت مواد پلاستیکی مالیات سنگین بست و بدین طریق اکثریت را به سمت استفاده از لیوان با دوام سوق داد. (در واقع از لحاظ قیمت این به نفع مصرفکننده هم هست٬ چون بخشی از پولی که آدم هر بار به کافه میدهد بابت لیوانی است که عملا نقش آشغال را بازی میکند.)
بلافاصله پس از طرح چنین موضعی نئولیبرالها از فاجعهی ناشی از نقش دولت در «زندگی مردم» و کوتاه کردن دست مقدس نامرئی بازار سخن خواهند گفت. طبق نظام ارزشی مردم آمریکا٬ هر دخالت دولتی در هر چیز نشانی از دیکتاتوری و یا حتی به قول خودشان نشانی از سوسیالیسم و کمونیسم است که اصلا به معنای مترادف با دیکتاتوری به کار برده میشود. خواهند گفت که دولت نباید حق داشته باشد که به یک بنگاه اقتصادی بگوید چه کار بکن و چه کار نکن. از طرف دیگر خود شرکتها با این چنین قانونگذاریای مخالفت خواهند کرد چرا که بخشی از حاشیهی سود این شرکتها به واسطهی فروش همان لیوان یک بار مصرف است. مردم هم به تبعیت از خواست راحتطلبیشان در وهلهی اول با این طرح مخالفت خواهند کرد٬ چون لیوان یک بار مصرف شستن لازم ندارد و حمل کردن لازم ندارد. بنابراین در این پارادایم فکری راه حل خاصی برای مشکل تولید هزار تن آشغال ناشی از قهوه خوری پیشبینی نشده که من بتوانم بفهمم.
آن چیزی که جلوی حل چنین مشکلاتی را میگیرد همین ایدئولوژیای است که عدم نظارت و دخالت یک ساختار مرکزی را حتی به قیمت نابودی محیط زیست را به عنوان اصلی خدشهناپذیر فرض میکند. تا زمانی که این ایدئولوژی حداقل در سطح مردم طرفدارش کم نشود من هیچ امیدی به حل مسالهی محیط زیست ندارم.
مارس 2, 2010 در 9:47 ب.ظ. |
در آمریکای شمالی که عملا کانادا و آمریکا میشه حدودا ۳۷۰ میلیون نفر زندگی میکنند. یک بار جایی خوندم که اگر تمام مردم دنیا میخواستند مثل مردم آمریکای شمالی زندگی کنند ذخایر ۱۳ سیاره مانند زمین لازم می بود.
مردم کانادا اگرچه به لحاظ نحوه زندگی خیلی شبیه به آمریکایی ها هستند اما تا اندازه ای به دلیل سیاست های دولت محلی و نداشتن کومونیست-او-فوبیا! و کمی عامل فرهنگی-نسیونالیستی به بازیافت اهمیت بیشتری نشون میدند اما همچنان الگوی مصرفی خیلی اسرافکارانه است. یه کار خوبی که من اینجا دیدم اینه که یکسری جاها مثل کافه های دانشگاه و… اگر لیوان خودت رو ببری میتونی هرچقدر که قهوه جا میگیره به قیمت قهوه در لیوان متوسط بگیری. اینجا زباله تر و خشک رو از دو سال پیش به علاوه از زباله کاغذی وپلاستیکی جدا جمع اوری میکنند. یه مدت هم مسابقه گذاشته بودند که هر کسی لیوان های استایروفوم رو جمع کنه و پس یده یه چیزی بهش میدند و…
فکر میکنم حق با تو باشه و این قضیه ایديولوژی خیلی نقش داشته باشه. راستی یه بار یه کانادای سیگار برگ کوبایی بهم تعارف کرد و گفت چون ساخت کوباست در امریکا توزیع نمیشه! سیگار برگ کومونیستی تو امریکا کسی نمیخواد!
مارس 2, 2010 در 10:51 ب.ظ. |
همون طور که صدیق گفت تو مدرسه ما هم میتونی تو قهوه دون خودت قهوه بخری و بعضی از کافه ها حتا در این صورت قهوه رو ارزون تر بهت میفروشن. اینجا تو اکثر فروشگاه های بزرگ برای نایلون های خرید قابل باز مصرف زیاد تبلیغ میشه و نایلون یکبار مصرف رو مفت نمیدن (دونه ای ۴ سنت :د) و بطریهای قابل بازیافت رو هم بعد از مصرف ازت میخرن. من گهگاه میبینم مردم برای برگردوندن این بطریها تو صف هم وای میستن!
مارس 3, 2010 در 7:09 ق.ظ. |
اين نوشته بهم ثابت كرد كه جواد نوشتن فقط مخصوص موسيقي است! 🙂
مارس 3, 2010 در 4:47 ب.ظ. |
میثم و صدیق: کانادا در همهی موارد یک قدم از آمریکا کمتر بده! حرفتون درسته!
نگار: تکذیب میکنم! این نوشته هم به جوادی همون نوشتههای دیگهس! برای نمونه:
«از طرف دیگر تعداد زیادی از کسانی که در فرآیند مصرف و آشغالسازی نقش فعال دارند آدمهای بسیار نازنین و دوستداشتنی و اخلاقی و خوبی هستند.»
مارس 5, 2010 در 12:08 ب.ظ. |
از دیدگاه ایدئولوژی که نوشته بودی باید توجه داشت که شعار اصلی نظام سرمایه داری «تولید انبوه و مصرف انبوه است». بنابرین چنین انتظاری که راه حل هایی ارائه و اجرائی بشود امکان پذیر نیست.و به همین دلیل است که کشوری مثل امریکا قطعنامه کیوتو را امضائ نمی کند.چون سود سرمایه کاهش خواهد یافت.